سکوت بره ها

وقتی به رنگ عاطفه نقش سفر کشیدی        پر زدی از دیار من اشک منو ندیدی

پرونده ها رو هم رو هم ریخته موندم چی جوری جمعشون کنم این نظرات شما هم مگه مارو راحت می ذاره این یکی رو جواب می دی اون میاد باز ..  لااقل یک دقیقه به من مهلت بدین
...  انقدر نامه فدایت شوم نفرستین ؟! بابا من چی کار کنم شما ها سر عقل بیاین یک پرونده ای نبود حرفی آقا ( خانم ) نبود فحشی بنویسین . اه

یک لحظه نظرم رو به خودش جلب کرد / اون گوشه آروم گوشه وبلاگم رو می گم دفعه قبل ۱۲ بود و لی حالا ۱۳ .. خدایا شکرت بالاخره یکی اومد به وبلاگم خدایا شکرت چه طوری ازت تشکر .. هنوز جملم تموم نشده بود که یادم اومد خب خره خودت هم حسابی ...
یک از خاطرات یک کمیسر بی پرونده

یک شرلوک خوب هیچ وقت بی پرونده نیست ولی من هستم / نقطه /
یک شررلوک خوب لااقل نظر که می دن بهش / نقطه /